پـــ نـــ پـــ سری2
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید تا آخرش رو ببینید بهتون قول می دم ضرر نمی کنید
لينک به ما
GILAS WEBLOG<===>گيلاس وبلاگ

لينک ما
این صفحه را به اشتراک بگذارید
آخرين مطالب
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 22
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 22
بازدید ماه : 641
بازدید کل : 178214
تعداد مطالب : 262
تعداد نظرات : 31
تعداد آنلاین : 1

گیلاس وبلاگ
هرچی بخوای




پـــ نـــ پـــ

*داشتم میرفتم باشگاه وسط راه یادم اومد یه چیزی رو یادم رفته، برگشتم خونه.در زدم داداشم در رو باز کرده با تعجب میپرسه حامد تویی؟!!!نرفتی باشگاه؟ میگم:پَــــ نَ پَــــ حامد رسید من دلیوری شم… 
*به دوستم میگم فهمیدی مریم جدا شد؟؟؟ میگه از شوهرش؟؟؟؟؟ پـَــ نَ پـَـــ چسبیده بود کف ماهیتابه کفگیر زدم جدا شد… 
*واسه استخدام رفتم یه شرکتی خانومه میگه :شما برای آگهی استخدام اومدین؟ گفتم پـَـَـ نَ پـَـَــــ اومدم بگم اصلا رو من حساب نکنین!!!!! 
*حموم بودم، مامانم می زنه به در میگم بــــــله ؟ می گه حمومی ؟ میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ اینجا لندنه، صدای منو از رادیو بی بی سی می شنوی. میگه : در زدم بگم مهمونها اومدن دختراشون هم رفتن تو اتاقت داران با کامپیوترت کار میکنند ، لباس و حوله ات رو هم از پشت در برمیدارم که امشب رو لندن بمونی تا فهم درست جواب دادن رو یاد بگیری!!!! 
*رفتم دادگستری یارو میپرسه شکایت داشتید؟ گفتم پـَـَـ نَ پـَـَــــ یه خورده برنج آوردم با ترازوی عدالت وزن کنم !
*جلو خواهرم سوسکه رو با دمپایی لهش کردم دل و رودش پخش زمین شده … خواهرم میگه مرده الان ؟ پَــــ نَ پَــــ این ترمیناتوره الان خودش رو جمع میکنه دوباره راه میافته 
*رفیقم رو بردمش اورژانس داره از درد به خودش میپیچه و هی خودشو میزنه به درو دیوار پرستاره خیلی با نازاومده میگه درد داری؟ گفتم پَــــ نَ پَـــ هالک شکست ناپذیره داره تغییر شکل میده طبیعیه تو نگران نباش 
*رفتم خونه دوستم کامپیوترش خرابه… میگم پاورت سوخته کامل! میگه یعنی یکی دیگه بگیرم ؟ میگم پَـــ نَ پَــــ  سوختگیش جدی نیست پماد سوختگی بزنی خوب میشه 
*میگم دیشب یه پشه اومده بود تو اتاقم میگه کشتیش؟ پَــــ نَ پَـــــ اومدم بِزنم، نتونستم ، خونِ من تو رگهاش جریان داشت! ،یهو گفت بابا …!! بعدشم نشَستیم دوتایی تا صبح گریه کردیم ، گوشه اتاق 
*رفتم جلسه ثبت نام ۱ساعت وایسادم.یارو اومده میگه میخوای ثبت نام کنی؟ پـَـــ نَ پـَـــ اومدم حالتو احوالتو سفید رویتو سیه مویتو ببینم بروم.. 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







یک شنبه 5 مهر 1390برچسب:, :: 1:0 :: نويسنده : علی مدیحی